نقش محوری عقل و حس تاریخ در تعیین ماهیت ایمان و معنای وحی
باوند صادقی
منبع: یادنامه یازدهمین سالگرد شهادت هدی صابر
هدی صابر، به گواهی آثار بر جای مانده از ایشان، طیف قابل توجهی از خدمات اجتماعی را در طول حیات نسبتا کوتاهش در کارنامه داشته است. در سالهای اخر حیات خود تا آنجا که از آثار و نتایج فعالیتهایش بر میآید؛ مددکاری اجتماعی، پژوهش در حوزه اقتصاد و توسعه ، همراهی و همکاری با تشکلهای دانشجویی و فعالان آن، آموزش بحثهای تاریخ معاصر ایران، تالیفات تاریخ ورزش و پهلوانی تا عصر مدرن ایران و مجموعهای از خدمات دیگر همه بخشهای گوناگونی از کارهای ارزشمند هدی صابر بود.
اگر چه تعدادی از این تلاشها از جمله مجموعهای از سخنرانی ها و تالیفات در دوران زندگی او، انعکاس بیشتری یافت و مواردی دیگر نظیر پروژههای توانمندسازی اجتماعی تا زمان درگذشتش، نسبتا ناشناخته ماند اما استمرار مجموعه این فعالیتها و گستردگی آنها نشاندهنده این است که هدی صابر نمونه موفقی از همکاری با افراد گوناگون با دیدگاهها و نظرات مختلف را از خویش نشان داد.
مشاهده دامنه گسترده فعالیتهای هدی صابر این سوال را به ذهن میآورد که چطور میشود با مجموعه افرادی که سلایق و نظرات مختلف در حوزههای متنوع دارند همکاری کرد؟ چطور میشود که با افراد با گرایشهای مختلف نزدیک شد و علیرغم اختلافنظرها، به مشارکت ادامه داد؟ مگر معمولا اینطور نیست که وقتی دیدگاههای ما تغییر مییابد و نظراتمان نسبت به آن مجموعه، فعالیت و موضوعات دیگر تغییر مییابد، بعد از زمانی از ادامه همکاری انصراف میدهیم؟ اگر در گذشته دامنه نظرات و سلیقه ما در محدوده اتفاقات پیرامونمان مثل خانواده، مدرسه، و محیط کار بود، امروز در دوره تسلط شبکههای مجازی تقریبا همه آنچه که در اطراف میگذرد به پیش روی ما کشیده شده است. ما با بسیاری از ابعاد آنچه پیرامون زندگی اطرافیانمان میگذرد مواجهیم. در دنیای شبکههای مجازی چیزهای بسیاری میبینیم که مطابق سلیقه ما نیست و اینها همه احتمال نارضایتی و اضطراب را بیشتر کرده است. همه این موارد را را باید به مجموعه عواملی که میتواند منجر به دوری افراد از هم دیگر شود افزود.
بر اساس یک نظرسنجی کشوری در سال 1398 میان دانش آموزان سنین 15 تا 18 سال، 94 درصد آنها گفتهاند که در هیچ فعالیت جمعی نه مشارکت دارند و نه عضو هستند.[1] درباره کمرنگ بودن کار گروهی و جمعگریزی در ایران مطالب زیادی نوشته شدهاست. بسیاری درباره الگوهای آموزش و پرورش، دلایلی مثل خودخواهی و خودرایی، قانونگریزی، روحیات مداخلهجویانه، و برخی خصوصیات فرهنگی ما ایرانیان نگاشتهاند. اگر چه مجموعه این مطالب پیرامون موضوع اصلی که همان نقص کار جمعی در میان ماست صحبت مینمایند، اما این نوع مواجهه با کاستیهای فعالیتهای جمعی ما ایرانیان چندان به حل مشکل کمک نکردهاند. اولا عموم این مطالب بیشتر در حد شرح و توصیف مشکل میگذرند و از آن پیشتر نمیروند. دوم، این قبیل مباحث به حدیث نفسی میمانند که فاقد مخاطب است و سویه ارتباطی آن با عصر حاضر نامعلوم است. لذا بحثهایی که طی دهههای اخیر تحت عنوان جامعهشناسی روحیات ما ایرانیان طرح و بسط داده شده از جهات مختلف مبهم و ناکافی است.
شاید گفته شود که موانع سیاسی و محدودیتهای بسیار زیادی که برای تشکلها و فعالیتهای آنها در ایران برقرار است عملا امکان همگرایی و هر نوع متشکل شدن را از میان برده است. این سخن درستی است و احکام بیسابقهای که برای فعالان اجتماعی و زیستمحیطی در سالهای اخیر صادر شده نیز موید محدودیتهای بسیار شدید برای تشکلها و نهادهای جمعی در ایران است. با این حال، موضوع این متن تامل درباره آن چیزی است که نگهدارنده ارتباطات و حفظ رویههای همکاری است.
کارنامه هدی صابر و گستردگی فعالیتهای او نشان از این واقعیت میدهد که او این توان را داشت که در فرایندهای مختلف با اقشار گوناگون همکاریهای طولانی مدت نماید. او چطور میتوانست چنین کاری کند؟ چطور این توانایی را داشت که خستگیناپذیر به صورت دراز مدت فعالیت نماید؟
من درباره این موضوع هیچ وقت از هدی صابر نپرسیدم. پاسخی هم که درباره این سوال دارم اگر چه بعدها در ذهنم صورت شکلیافتهتری پیدا کرد، اما متاثر از مواردی بوده که از ایشان مشاهده کردم. شاید افراد مختلف در فرهنگهای مختلف، پاسخهای متعددی برای راههای همکاری با هم داشته باشند. اگر چه ممکن است که این پاسخها متفاوت باشند اما میتوان توافق داشت که مجموعهای اشتراکات میان اینها وجود دارد و آن قائل بودن به یک مطلوب جمعی برای همه افراد است. برای صابر تحقق این مطلوب جمعی به امیدی باز میگشت که او نسبت به نوع انسان و مردم پیرامون خویش داشت. امید اجتماعی صابر که رد پای آن در نوشتههای او تا آخرین روزهای حیات وی قابل مشاهده بود به صورت مشخص ریشه در یک باور اعتقادی عمیق داشت که صابر در آثار خویش درباره آن صحبت میکرد. صابر لابه لای سخنرانیهای کلاسهای تاریخ هشت فراز هزار نیاز، درباره حس تاریخ و پیوستگی تحولات جامعه ایران و تاثیرات این تحولات بر دهههای بعدی اشاره میکرد. به این ترتیب برای او تاریخ روایت مجموعه ای اتفاقات جدا از هم برای تاکید موضوعی از پیش تعیین شده نبود. تاریخ حسی داشت و این حس برای فهم انسان نسبت به وضعیت اکنونیاش نقش اساسی داشت. در سلسله جلسات باب بگشا که با محوریت موضوع ارتباط انسان و خدا تشکیل شده بود نیز صابر از اضطراب، تقدیر و تنهایی انسان، صحبت میکرد. متن مکتوب وی، تعالیم وحی و سرگذشت انبیا بود. از رهگذر زمان امروز به داستانهای اقوام مختلف و سیر تحول آنها میپرداخت. او در ابتدای سلسله جلسات باب بگشا این سوال را طرح نمود که آیا منطقی نیست که داستانهای کهن را برای مردم روزگار کهن به کنار بگذاریم؟ داستانهایی که جذاب هستند اما احتمالا به حال امروز ما کاملا بیارتباط هستند؟ به نظر هدی صابر چنین نبود
به نظر هدی صابر عقل و حس تاریخ باید نقشهایی محوری در تعیین ماهیت ایمان و معنای وحی ایفا کنند. صابر بر این باور بود که پذیرش همه آنچه که از تعالیم وحی نازل شده است، اگر بدون تامل باشد رضایتبخش نخواهد بود. صرف تورق سرگذشت داستانهای پیشینیان هم نتیجه چندانی نخواهد داشت. به این ترتیب باور و امر قلبی با طی روندها و مسیرها به پیش پای انسان به آزمایش گذاشته میشود. مشاهده، پرسش و تامل بیشتر درباره این روندها و منشا آنها به امکان درک بیشتر از داستانهای وحی و پردهبرداری از اسرار خلقت خداوند یاری خواهد رساند.
آغاز یک باور استدلالپذیر، به استناد آنچه تاریخ میگوید، در گرو پذیرش این واقعیت است که بیش از آنکه ما در یقین و عرصههای از پیش واضح زندگی کنیم، در جهانی گرگ و میشگونه همراه با بیم و امید به سر میبریم. به خاطر همین گرگ و میشگونهبودن دنیای پیرامون و اسرارآمیز بودن خلقت است که موهبت استدلال بسیار ارزشمند است؛ زیرا نقش عقل و خاصیت استدلال در رعایت تعادل برای مواجهه با این ویژگی آفرینش اساسی است. لحاظ نکردن این واقعیت دنیای پیرامون ما و این ویژگی آفرینش، خطر سوق دادن ما به یکی از دو جهت نادرست را به همراه خواهد داشت: یا سوقدهندۀ انسان به سوی شک و تردید و به تعبیر خود صابر پرسهزنی در نسبیت، و یا به سوی بنیادگرایی که همیشه منتظر محکمترین پاسخهاست. یکی از تواناییهای صابر حفظ این تعادل و رعایت آن بود. تا به آنجا که میشد از تجارب گذشتگان و شنیدهها برای رهیافت مطلوبتر بهره میبرد، اما نسبت به محدودیتهای انسان در مواجهه با تحولات نیز آگاه بود.
هدی صابر چطور میتوانست در فاصله بین متقنانگاری مسائل (تکیهگاه بنیادگرایی) و نسبیگرایی تمام (نقطه آغاز سینیسیزم یا آنچه به آن مکتب کلبیون گفته میشود) بایستد؟ اگر فاصلۀ بین این دو جهت مقابل هم را، بنیادگرایی در یک سمت و کلبیگرایی در سوی دیگر، به صورت یک طیف از دیدگاهها لحاظ کنیم که راستایی افقی دارد، برای صابر، باورهای ایمانی نقش تکیهگاهی عمودی را داشت که به او برای رسیدن به این نقطه تعادل کمک میکرد. اما چگونه؟ ما زمانی در فعالیتها، ارتباطات و مناسباتمان تعادل را از دست میدهیم که بین ارزیابیهایمان از پیرامون و واقعیت پیرامونی فاصله به وجود میآید. این فاصله عموما به عدم تناسبی بین واقعت و میزان اهمیتی که ما به آن میدهیم باز میگردد. نسبت به رفتار دوستی که برایمان بسیار عزیز و قابل اعتماد بوده شگفتزده میشویم به طوری که نه تنها بسیاری مواقع ارتباط جای خود را به دلگیری میدهد بلکه ترمیم ارتباط به شکل سابق هم ناشدنی است. ارزیابیمان از یک فکر و یا اندیشه تحتتاثیر تازگی، خاص و یا بدیع بودن آن با واقعیت فاصله میگیرد و دیر یا زود ما را شگفتزده میکند. ما معمولا در ارتباطات، دوستیها، مناسبات، فعالیتها و بسیاری عرصههای دیگر غافلگیر میشویم چون آن چیزی را که اختصاص به یک وجود لایتناهی دارد به یک امر متناهی نسبت میدهیم. نوعی از محبت را در دوستیهایمان جستوجو میکنیم که ریشه در تمایلات جاودانطلبی ما دارد. میزان از دقت را در یک فکر و نظریه دنبال میکنیم که اختصاص به وجود متعالی دارد. گونهای از وفاداری را به یک مکتب و جمع ابراز میداریم که تنها سزاوار موجودی ماوراء مخلوقات جهان است. رویه متعادل هدی صابر بین مطلقانگاری امور و نسبیگرایی تام به این باور تکیه میکرد که پروردگاری خداوند، شامل مربیگری و آموزگاری هست و در نهایت کارگشایی نیز به مدد وی تحقق خواهد گرفت.
قابل کتمان نیست که کشور ما در یکی از دشوارترین و شکنندهترین موقعیتهای خود به سر میبرد. بخش قابل توجهی از نیروهای انسانی و اجتماعی کشور ما شرایط دشوار و بیسابقهای از در هم پاشیدگی اقتصادی را تجربه میکنند. اعتراضهای بخشی از مردم به وضعیت کشور سرکوب و خون تعدادی از هممیهنان ما در خیابانها ریخته شد. به نظر میرسد که توان تشخیص موقعیت کشور برای بسیاری از تحلیلگران ناممکن شده. ناتوانی درک مسایل واقعی کشور به حیثیت بخش مهمی از نیروهای فعال در سیاست ایران لطمات جدی زده و هیات حاکمه نظام سیاسی ایران در اتخاذ تصمیمات عاجل و ضروری ناتوان به نظر میرسد. امید به بهبود اوضاع برای بسیاری که روزگاری دل به سامان ایران بسته بودند بیهوده مینماید. بهترین چیزی که میشد به آن امید داشت، اصلاح امور ولو اندک و به صورت تدریجی است. امیدی بود دلکش ولی حتی در این کار محدود اما مهم هم دستاوردی حاصل نیامد. پس چه میتوان کرد؟
میتوان این بار هم از ادراک و آنچه تاریخ روایت دارد، نه تنها برای درک منشا ایمان بلکه برای مواجهه با سختیها و تلخیهای امروز بهره برد. بهره هر یک از ما از حقیقت که در میانه جدال بین متعالیترین خواستهها و نفسانیترین تمایلات ما شکل یافته، در مقیاس وسیعتر در مورد هر ملتی از جمله ملت ما نیز برقرار است. هر ملت در نهایت به اندازهای از مردمان آن بهره از حقیقت و خیر خواهد داشت. تامل و تدبر در تاریخ نکته دیگری را نیز به ما ایرانیان یادآوری میکند. بهترین مقاطع از تاریخ ما زمانهایی بودند که بیشتر پذیرای یکدیگر بودیم و کمتر به دنبال متهم کردن دیگری. سامان هر یک از ما جدای از حال دیگری نیست. علیرغم سلایق گوناگون، نظرات متنوع، پیشینههای مختلف، ما همه به نقشهای یکدیگر نیازمندیم. خدای صابر هم رهنمونكنندۀ به مسير رشد است و هم اهل بهبود زندگی.
[1]. سخنرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در آیین افتتاحیه کشوری فعالیتهای تابستانی دانشآموزان سال ۱۴۰۰