نگاهی به مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ هدی صابر
منبع: یادنامهی دومین سالگرد شهادت
این نگاره نگاهی گذرا به اهمیت تاریخ و روش مواجههی با آن از منظر مجموعه نشستهای ”هشت فراز، هزار نیاز“ ارائه شده توسط هدی صابردارد.نگاه صابر به تاریخ نگاهی کرونولوژیک(گزارش نگارانه)نیست گر چه او با استناد به فکت(fact)به تحلیل و دسته بندی رخدادهای تاریخ معاصر ایران و جهان نظر افکند . مجموعه“هشت فرازهزار نیاز“ازدرک یک نیاز شروع شد ، اصل این نیاز نگاهی استراتژیک به مسائل تا ریخی جهت کاربست آن در امروزین روز ما بود،نیاز و دشوارههای مترتب بر نیاز را میتوان آغاز“تفکر“نامید.
صابر از درک شرایط تاریخی ،ضرورت وارسی تاریخ و کارییهای آن شروع کرد و به یک جمع بندی کلان استراتژیک -تاریخی از وضعیت موجود رسید ،سرپل این ابتدا و انتها کنکاش و واکاوی فصل به فصل تاریخ معاصر با رویکردی متدیک بود. او ضمن این کار به تبیین منظرگاه قرون وسطایی و منظر گاه جدید در رویکرد به تاریخ پرداخت،سپس به شرح انگارههای کلان در باب فلسفهی تاریخ از منظر فیلسوفان تاریخی همچون هگل،مارکس و توین بیپرداخت،صابر در انتهای این بخش به نگرش فلسفی به تاریخ و تحولات اجتماعی از منظر توحیدی با توجه به توشه گیریها وتاویلهای خود از متن مرجع دینی (قرآن)می پردازد.
از آنجا که از منظر صابر، ما ایرانیان نیز بخشی از جهان هستیم و چون در خلاء زندگی نمیکنیم از تحولات جهانی نیژ تاثیر میگیریم یا گاهآ بر آن تاثیر میگذاریم،بدین سبب او برای شرح وضعیت کنونی،تاریخ جهان را نیز ازقرون وسطی تا اکنون با سرپلها و داد وستدهای آن با شرایط ایران را محل توجه جدی قرار داد و مسیر آن را به گفتار درآورد.
۱. چند نکته در باب جایگاه معرفت تاریخ
این معرفت قرنها زیر سلطه الهیات بوده است و چه در الهیات مسیحی وچه در تفکرات اسلامی تاریخ در پرتو مشیت الهی تفسیر میشد و به هیج علت دیگری احتیاج نبود،نوعی دترمینیسم مبتنی بر حفظ وضع موجود حاصل آن بود. تاریخ خود به عنوان یک معرفت استقلال نداشت و به جای علیت یابی پدیدارها متفکران در پی توجیه محتومیت رخداد درپرتو امر الهی بودند،در این میان انسان و سرنوشت و فرجام او و جوامع تقدیری ناگزیر داشت.
تلقی از تاریخ نیز مجموعهی رخدادهای پراکنده و از هم گسیخته بود که نهایتآ نقش تذکاررا ایفا میکرد به همین خاطر بود که“علم الرجال“ و مساله تواتر سند جایگاهی رفیع تر ازدرنگ وتآمل و تدقیق داشت.
اما با پوست اندازی دورانی ما بعد قرون وسطی وفهم نو ازانسان و جایگاهش به عنوان ”سوژهی شناسا“،هم اپیستمه ی تاریخ از الهیات کلیسایی استقلال یافت و هم انسان به تعبیر هایدگری کلمه“خودآگاه ،صاحب ارادهی آزاد و توان آفرینش“بر جایگاهی کنش گرانه ایستاد،این تغییر نگرش آغاز اختتامیهای بر نگره ی“دایره قسمت“وتقدیر گرایی بود گر چه رگههایی از آن در قالب دترمینیسمی نو باز تولید شد، اما“ذکر“جای خود را به اندیشه ورزی بر گذشته داد.
تاریخ بر اثر تحولاتی چند از حاشیه معرفت به سطح“معرفت درجه اول“ انتهلگی)) و سپس در سطح معرف شناختشناسی (اپیستملگی) رسید. از آن پس مطالعه تاریخ ”مطالعه علل“ گشت و برعکس تلقی کارل پویر در فقر تاریخینگری تاریخ از فقر اندیشیدن درآمد و شیوهی فهم،برهان در علیت رخدادها و مبانی تبیین موضوع اندیشه گشت،فرآیندصیرورت آدمی وجوامع انسانی محل مطالعه گشت و به امر واقع به مثابهی یک موضوع چرایابی پرداخته شد.
قاعده،سمت،روند،غایت و تجارب تاریخی ودر یک کلمه ”معنا“وانکشاف آن کمک کار انسان کنشگر جهت فاعلیت و عاملیت موثردر تاریخ وروند تحولی آن شد یا به ادبیاتی هگلی“تاریخ جهان پیشرفت آگاهی مان ازآزادی است پیشرفتی که وظیفهی ما فهم ضرورت آن است“و این آگاهی خود بر ضرورت غلبه میکند.
صابر نیزبا تاویلی بر مفاهیم توحیدی و قرآنی نگرشی کلی نگرانه به تاریخ داشت و تاریخ را گذشته مرده نمیپنداشت بلکه برای آن حیات و صیرورتی رو به تکامل قائل بود که سمت آن تا فرجام“تسری و رسوب حقیقت“ مداوم ادمه مییابد.البته درک از این موضوع رشد خطی و جمع جبری زمان نبود.
در توشه گیری صابر ازقرآن انسان نه به مانند تلقی سنتی در دام تقدیر و نه به مانند برخی از فیلسوفان تاریخ مقهور اراده تاریخ بل انسان ”صاحب ارادهی آزاد،جانشین وبر گونه خدا وپیش برنده عاشق“ بود، درتلقی او از انسان ، انسان را ”ایفا گر و صاحب سهم“در هستی میبیند از این رو تلقی او نیز از فهم اپیستمیک فلسفه تاریخ صرف نقل و تفسیر نبود بلکه تحلیلی با چشم اندازمیل به تغییرراازاین معرفت در خوانش تاریخی خود به کار بست.(رجوع شود به جلسات هشت فراز،هزار نیاز)
۲. درنگ در نقش ”روایت و درایت“ در تاویل امر واقع
دو رکن مهم علم تاریخ فکتfact))ودیگر تفسیر آن است و لازمه تفسیرنیزروش است . بنابراین تحلیل روشمندانه اصلی اساسی است در گذشته به عنوان نمونه در ابتدای تاریخ طبری اینچنین آمده است“بیننده کتاب ما بداند که بنای ما در آنچه آوردهام و گفتهام بر روایات بوده است نه برحجت عقل و استنباط نفوس“بنابراین همیشه مسئله تواتر و مرجع خبر اهمیت داشته است و هیج گاه به بیان علل رخداد نمیپرداختند، محصول اینکه اخباری گری به جای درک عقلانی محتوا و ماهیت وعلل رونق پیدا کرد و عقل در حجیت و مردودیت نقش نداشت.
در نگاه صابر فراوری داده و خبر اهمیتی بسیار داشت بنابر این تحلیل او ازتاریخ گزارش گذشته مرده نبود بلکه بازاندیشی در گذشته جهت انکشاف دال ومدلول رخدادهای تاریخی وبسط امروزین قواعد واصول آن جهت کاربست و عمل بود،ازاین رو نگاه اودر نگرش به تاریخ تاملی رو به پس نبود بلکه اندیشه ورزی متدیک و رو به جلو بود.
صابرجهت ارائه درک فراوری شده از تاریخ معاصر به ”روش“و چهارچوبی چند علیتی در فهم فرازهای تاریخی دست یازید که میتوان کنه آن را فهم واستفاده از هر کد ونشانه جهت تفسیر تاریخ دانست ازآن رو که او جهان راجهان کدها ئ نشانهها میدانست ، هر داده او را به درون فهمی دورانی فرازها سوق میداد و هر کنش اورا باظرفیت دوره آشنا میکرد و بدین ترتیب با برگ زدن لایه به لایه کارکرد دوران به ردیابی علل رخداد میپرداخت.
۳. خوانش تاریخ و چگونگی درک علیت رخداد
صابر نگاهی چند علیتی به عوامل رخدادن وقایع تاریخی داشت، او از آن رو که برای تاریخ ”معنا و حیات“قائل بود علتهای دور و نزدیک وقایع را مد نظر قرار میداد.
صابر هر رخدادرا در بستری از علل ذهنی وعینی وتلاقی آن دو قرار میداد و مقدمات پیشینی را مورد بررسی قرار میداد و حلقه به حلقه زنجیرهی پیوستار وقوع رخداد را میشکافت در نگاه او وقایع“صدفهی بیدلیل“نیستند و به عبارتی از مولوی“آثارموثر“بر وقوع را میانجی فهم رخداد میدانست.
در نگرش فرایندی او به تاریخ هر مرحله برروی مرحله تثبیت شده نسبی قبل قوام میافت،از نگرش نقطهای پرهیز میکرد و رخداد را در“ آنیت ” آن خلاصه نمیکرد بلکه برای او سیر و روند و الزامات تحول حامل ”رخداد“تا آستانهی بزنگاه هستند.
در نظرگاه صابر تاثیر و تاثری متقابل بین ساختارها و انسانها وجود داشت عامل بودن ارادهی انسانی برای او بسیار پررنگ بود از نظراو“انسان در باریکترین و سختترین شرایط عامل تغییر است“مجموعه این نکات و مفاهیم و الزامات در تبیین مجموعهای از دلایل جهت فهم و خوانش رخداد او را برای روشی سوارمیکرد که با ”تعاملی جریان دار“با امر واقع شکاف گذشت زمان را تا حد زیادی جبران میکند روشی که خروجی آن به تعبیر گادامری“تقارن افقها“در آن اتفاق میافتد
۴. کژ نگریستن و خطای نابهنگامی
اسلاوی ژیژک در کتاب“کژنگریستن“هم امکان و هم خطای اصلی خوانش تاریخ را ناشی از این میداند که“تاریخ همواره رو به عقب بازنویسی میشود و هر نظرگاه راوی تازه ، به گذشته ساختاری نو میبخشد“اما تاریخ را نباید رو به عقب خواند خوانش تاریخ ازآخر به ابتدا خوانشی واژگونه است و منجر به تحمیل نگاه و انگارههای امروزین بر گذشته میشود و خوانشی صواب نیست،بنابراین جهت فهم تاریخ باید به تعبیری ازهدی صابر باید با آن دوران ”هم فضا“ شد تا ضمن فهم مسیرها و روندها انتظار از دوران دچار ”خطای نابهنگامی“پرشکاف نگردد.
نکته دومی که از نگرانیهای جدی صابر در باب فهم تاریخ بود نسبت تحولات داخلی و تاثیرات بین المللی بود او ضمن فهم سلطه و قدرت تغلب در جهان،توطئه را علل العلل رخدادنمی دانست بلکه ضمن تبیین زوایای گوناگون رخداد جوهر آن را ”درون جوش“ میدانست و جای ”مبناوشرط“را جابجا نمیکرد.
در تلقی صابر ”مبنایی“که در ایران معاصر اتفاق افتاده خیزش مبتنی بر ”زمینهها و بسترهای داخلی“ بوده است،اما از آن رو که در جهان ما داد و ستد آسان تر از دورانهای پیشین میباشد تحولات بین المللی بر حیات ما موثرند بطوریکه از منظر او مفاهیم انقلاب فرانسه بر انقلاب مشروطه ما نقش داشته است و یا معادلات قدرت در روابط بین المللی و فشار جان .اف. کندی بر حکومت محمدرضا شاه بر خیزش سالهای۴۵-۳۹ در ایران تاثیر گذار بوده است ولی اصل خیزش سال ۳۹ امتداد راه مصدق و حرکتی برای احیای مطالبات دولت ملی مصدق بود.
خطای دیگری که در کژنگریستن اکنونین ما موثر است غلو در تاثیر گذاری“ابزار“است اکنون محور این ابزارها ”رسانه“است.صابر در تحلیل انقلاب مشروطه به نقش ورود ”تلگراف“به ایران توسط ملکم خان اشاره میکند ویا در باره جنگ جهانی دوم به اختراع“سیستم رادارهواپیما“توسط انگلیسیها و یا به تاثیر استفاده فراوان از ”نوارکاست“در انقلاب ۵۷نیزاشاره دارد اما از فهم این تاثیر این اغراق نتیجه نمیشود که به طورمثال انقلاب مصر“فیس بوکی“بود،در نظرگاه صابر رسانه،ابزار انتقال“ملات محتوا“بود، مقدم بر ابزار، دینامیزم درونی و انباشت است که تعیین کننده است این هشدار صابر که ”وزن مخصوص“دوران را مقدم و مرجع میدانست ما را از هضم شدن در رسانه و روزمرگی و غلو در تاثیر آن بر حذر میدارد البته او تاثیر ابزار بر دوران رابر جایگاه خود مینشاند وشان انتشار مفاهیم را بس مهم میداند ، در باره فهم رسانه و نقش وجایگاه آن هم در جنبش اصلاحات هم در جنبش سبز خطا صورت گرفت و به ادبیات صابر جامعه را به سمت خطای اندازه گیری در باب“بود و نمود“برد.
آنچه که از متن باب بگشا و نیز هشت فراز – هزار نیاز صابر در میآید توجه به یک خطای دیگر است و آن این است که صابر ضمن فهم ساختارها و موانع و توازن قوا مفهوم عمومی و کلی ” توازن قوا“ را قبول نداشت و بسیاری از مثالها و نمونههایی مبتنی بر جوهر عشق و آرمان که با بیامکانی در سیر خود امکان آفرینی کرده اند و ”خدای موظف- مسول“ نیز برای آنان امکان آفرینی کرده است را شاهد میگرفت، بنابراین مضاف بر توازن قوا او آرمان و عشقهای شور انگیز و خدای فعال و دخیل در پروژهها و روندها را نیز لحاظ میکرد و میدید و این برای او صرفا یک حس رمانتیک نبود.
۵. نکاتی در باب ”درک درونی“تحول و ”سعی هم زمانیفهم دورانی“
درک صابر از جوهرهی تحول در (هشت فراز- هزار نیاز) مبتنی بر اصولی بنیادین بود که از یافته ی“ره یافت نو“تا مسالهی ”پیشبرد“ را در بر میگرفت ، او به طرح یک مدل با توجه به عناصری گوناگون پرداخت و در نگرش تاریخی خود آن عناصر را بکار بست در نظرگاه صابر“جوهرتحول“بر ۶ اصل بود که عبارتند از :
بنابراین او در این مسیر تلاقی و ازدواج ذهن وعین را از عوامل ایجابی ”ره یافت نو“ میدانست بدین ترتیب از آفت ”ذهن گرایی و مجازیت“ دوری میکرد . صابر در کنار ”جوهر تحول“ به ”عناصر دست اندر کار تحول“ نیز نظر افکند و صرف موضع اپوزیسیون داشتن و ”نظریه پردازی“ را سبب تحول نمیدانست،او ”عوامل دست اندر کار تحول“را چنین بر شمرد :
صابر در این بحث نیز اندیشه را به پیشبرد و حل مساله پیوند داد،زیرا تحول الزامات خاص خود را دارد و صرف آرزو وای کاش و سخنرانی نیست.مدلی که صابر در طرح چگونگی رخداد تحول و عوامل اثر آفرین پیش میکشد ”اندیشه معطوف به عمل“ است نه تورم منجر به توهم ذهن.
اکنون بعد از چگونگی رخ دادن تحول از منظر صابر به مکانیزم فهم تحول واقع از نظر او میپردازیم،صابر به شیوهای روشمند به شیوه فهم رخداد و جمع بندی از آن میپردازد.
همیشه شکافی میان عینیت رخداد تاریخی و فهم ما از آن وجود دارد پس شناخت یقینی نامحتمل است و به عبارتی از دیلتای ”درک درونی ودرون فهمی“ کار سختی است و زاویه نگرش بسیط و همه جانبه نگر میطلبد بنابراین جامعه کاوی وهم زیست شدن با دنیای مردمان هر دوره جایی که به نظر ویل دورانت تاریخ را باید از آنجا نوشت“جایی که مردم گمنام خانه میسازند،عشق میورزند،کودک میپرورند،آواز میخوانند ، شعر میخوانند و مجسمه میسازند...ودر آن هر ملتی دارای فرهنگ،دولت ، اقتصاد،لباس و آواز مخصوص خود میباشد“جهت درک دنیای آن مردمان وتوان کشش تاریخیشان این نگاه اهمیت دارد،صابر خود نیز به استناد جملهای از امام علی(ع) بر این انگاره بود آنجا که امام علی(ع) میگوید ”آنچنان تاریخ گذشتگان را میخواندم که گویی با آنان میزیستم“.
صابر در این باره طرح وارهای ارائه داد که عبارت است از :
با لحاظ نمودن نکات بالا دیگر نمیتوان همه گذشتگان را غیر فهم و بیسواد دانست و همه آگاهیها را مختص خود دانست،با این نگاه ، آن وقت میتوان هم سیر رشد گام به گام اجتماع را دید و هم دریافت که اکنون در کجا ایستاده ایم؟ یکی از مهمترین کارکردهای این نوع نگاه نزدیک نمودن روشنفکران به اجتماع جهت دستگیری آنان و رشد سطح به سطح جامعه است و البته اینکه راهکار و دستور کار روشنفکری را نیز تصحیح میکند که“این تذهبون“.
۶. ضرورت درنگ در تاریخ ودست یابی به جمع بندی استراتژیک
از منظر صابر ”تبدیل شدن دور باطل و سیکل معیوب به ایدئولوژی دورانی“ و در نتیجه یاس تاریخی ،ضرورت درنگ بر تاریخ را واجب میسازد دیگر دلیل خوانش تاریخ این بود که چنان در تاریخ نگریسته شود که نقصانها و کاستیهای جنبشهای قبلی فهم شود به جهت آنکه از تکرار آن آسیبها جلوگیری شود.
صابر دوران کنونی را“موسم جمع بندی“از تاریخ معاصر محشون از ایده،عشقهای سترگ وپیشبرد و عرق و خون میدانست تا بتوان در پرتو برگ زنی فراز به فرازتاریخ معاصر به یک ورزش ذهنیتجربی جهت“دستیابی به درک استراتژیک مبتنی بر تجهیز تاریخی“بپردازیم ومجهز به توان جمع بندی گردیم.
جمع بندی تاریخ معاصر پادزهر نگرش“ درک تصادفی“ و از هم گسیختهی از تاریخ است با جمع بندی تاریخ معاصر دیگر نه بن بست تاریخی وجود داردونه آینده تونل وحشت است ونه زودخواهی و رادیکالیسم بیبنیاد مارا به نا امیدی پس از نا کامیابی میکشاند.صابر در انتهای کار فکریراهبردی خود در باب تاریخ معاصر ضمن پردازش رشدها و پیشرفتها به طور مفصل که مهمترین آن را ”افزایش ضریب مشارکت اجتماعی“ میدانست که اهم آن محصول تلاشهای نهضت ملی مصدق و همچنین انقلاب۵۷بود ،کاستیها ودلایل ناکامیها را نیز در ۱۰ تیتر برمی شمرد و توضیح میدهد که تیتر آنها عبارت است از : ۱- حسی گری ۲- فقدان آموزش ونهاد آموزشی ۳- فقدان چشم انداز هندسی ۴- نبود برنامه برای ظرفیتها ۵- ناآمادگیهای عمومی ۶- میل هژمونیک روحانیت ۷- غیبت ایئولوژی بومی متضمن راهبرد هم زیستی مسالمت آمیزملی ۸- متعین نشدن دستاوردها ۹- کم بهایی صنف ۱۰- دست دوم دیدن مساله اقتصاد
کار تاریخی ”هشت فراز،هزارنیاز“ گامی کیفی از سوی هدی صابر جهت فهم چراییهای وضعیت کنونی و راههای برونرفت از آن است که در یک کلام میتوان آنرا“ تلقی اجتماعی از سیاست“ دانست.