(متد مطالعهی تاریخ)
گزیدهای از گفتارهای هدی صابر
منبع: یادنامهی سالگشت پرواز شهید هدی صابر ـ 21 خرداد 1391
- توضیح: آنچه در پی میآید گزیدهایست از مباحث مقدماتی و میانین شهید هدی صابر در سلسلهنشستهای هشتفراز، هزار نیاز که به مطالعهی تاریخ یک سدهی اخیر ایران اختصاص داشت. این گزیده، در مجموع تصویری از روششناسی تاریخی شهید هدی صابر به دست میدهد.
بدون جمعبندی ادوار تاریخی نمیتوان برای اكنون و آینده بنایی پی افكند. چرا تاریخ؟ چه كار به گذشتهها و چه نیازی به حافظه اكنون؟ در سالیانی بهسر میبریم كه یك سده از جنبش پدران ما برای مشروط كردن حکومت و حد زدن به قدرت بیمهار سپری شده است، یك سده، نه به اندازه یك چشم برهم زدن و نه بر بستری از طرح.
صدسال انباشته از شوق، حس، آرمان، مهر، رنج، مشقت، خون، اشك، عرق، پیچوخم، كاروبار، یأس، بریدن، بازخیز، بازشدن باریك راهها، پرتگاه، رستنگاه، فصول بهاری، چشماندازها، پایداریها، بازرفتنها وكمكخواستنها.
چرا تاریخ و چه نیازی است به استخراج از این پهنه و چه لزومی به احتجاج از آن؟
آیا تاریخ تنها فریادی است از پیشینیان، آیا ما با تاریخ فاصله داریم یا با آن در تنیدهایم؟
آیا دستیابی به جمعبندی از تاریخ جبری روشنفكرانه است یا دستمایهای است برای پیشبرد كالسكه چهارچرخ آرمانها.
در سیری روبهجلو و رو به افق تنفس در سده مشروطه مسئولیتی مترتب برخود دارد، قرن پشت سر چه بود، چه شد، اكنون در كجای تاریخ ایستادهایم؟ پاسخیابی برای مجموعه پرسشهای مطرح شده نیازمند تخصیص است؛ تخصیص جانمایه فكری، تخصیص دقت و تعهد اجتماع لازم.
اینك همان مسئولیت مترتب كه خود تاریخی است گردمان آورده است برای نقدی به گذشتهها، تشریح ماضی به سمت حال و به جانب اكنون، متعاقب به این مسئولیت ضرورتی است بر غبارروبی گذشتهها، شفافسازیها، تجربهاندوزیها، عبرتآموزیها و البته اعاده حیثیت از تاریخ مغفول.
مقدم بر اینكه فرازهای پیشین را برگ زنیم، فرض است كه شرایط كنونی را از منظر تاریخی بازشناسیم، سپس ضرورتهای وارسی تاریخ را برشماریم و در پس آن دریابیم كه تاریخ چیست؛ جانش، سمتش و فلسفهاش؟
ایجاب عقل و تجربه آن است كه در پرده آغازین هر بحث فكری، ضرورت بحث كاراییهای بحث و مبانی تئوریك آن تبیین گردد. بدان سبب كه در پرتو مرور ضرورتها، كاراییها و مبانی معرفتشناختی، آگاهانهتر، روانتر و هدفدارتر میتوان به متن تاریخ ورود كرد.
باید اعتراف كنم كه نه من یك فرد تاریخیام، نه رشتهام تاریخ است، اما ”دغدغه“ دارم جهت تجهیز تاریخی نسل جدید وگرنه نه صاحب كرسی هستم و نه صاحب كسوت، مقصود تنها صرفا درمیان گذاشتن یك دغدغه تاریخی است.
شرایط تاریخی از منظر امروزین
1. ایران كشور تاریخ شفاهی
تاریخ معاصر كشور ما بیشتر از مكتوبات در پس پیشانیها و سه كنج سینههاست و آن نسل صاحب كسوت تاریخی اكنون در مرحله آنتروپیك قرار دارد، از طرفی حجم كل حافظه تاریخی مكتوب و دادههای آن نسبت به كل رخدادها، ایدهها و دادههای تاریخی كم است. حتی در نزدیك دست تاریخی در 120سال اخیر باز هم اطلاعات شفاهی كه اعتبار تاریخی دارد ولی هنوز ثبت و ضبط نگردیده، كم نیستند و اگر ایدهها و نكات پس پیشانی نیروهای اصلی، استارتر، سازماندهندگان و پیشبرندگان هشت فراز تاریخی استخراج میشد، تاریخ معاصر مكتوب ما بسیار حجیمتر و كیفیتر از اكنون بود و آرشیوها و كتابخانهها بار تاریخی بیشتری را حمل میكردند.
2. فقدان نهاد مستقل پژوهش تاریخی
بخش عظیمی از تاریخنویسان گذشته و معاصر یا حاكمیتی بودهاند و یا در پیوند با حاكمیت و جهت منافع و میل آنها، عدهای دیگر را بختك سانسور در نگارش محدود كرده است؛ هرچند طیفی از تاریخدانان مستقل و پراكنده و اصیل وجود دارند كه البته امكانات محدودتری داشتهاند و در حد خود توانستهاند حقایق را به ظرف تاریخ و اندیشه پمپاژ كنند ولی این طیف نتوانسته است برای خود نهاد و پژوهشگاه ایجاد كند.
3.حافظهزدایی تاریخی
تلاشی موفق جهت حافظهزدایی تاریخی در كشور صورت پذیرفته است. آموزش رسمی ما در طول این قرن انحصاری بوده است. آموزش فرهنگی و تاریخی كاملا در دست نهادهای رسمی قدرت بوده است. ممیزیها با سه قیچی تاریخی، ایدئولوژیك و سیاسی دادهها را به میل ممیزی كرده است.
در كنار نهادهای رسمی آموزش، تلویزیون، مطبوعات و حتی بازار فیلم هم عموما در نسبت با قدرت خود را تعریف میكردهاند و عمر مطبوعات غیردولتی هم به مانند بهار كوتاه بوده است. آموزشهای رسمی از مدرسه تا دانشگاه گونهای القا میكنند كه گویی 15 خرداد مبدأ تحول تاریخ بوده است و قبل از آن در مملكت ما رخدادی نبوده و اگر هم بوده همچون ملی شدن، محور آقای كاشانی است و در مشروطه محور شیخ فضلالله نوری، و در ادامه اینچنین گفته میشود كه روشنفكران تماما خائنند و روحانیون به تمام خادم.
بهطور كلی نهادهای رسمی به جای آموزش تاریخی، باور ایدئولوژیك تزریق كردهاند، آنهم با اطلاعات بسیار كم و دادههای تاریخی كاملا گزینشی در كتابهای درسی آموزشی چهرههای موردنظر ضرب در 100 شدهاند و دیگران نیز تقسیم بر 100 شده، تبدیل به موجودات میكروسكوپی تاریخ شدهاند. این وضعیت آموزش تاریخی اكنون نیز ساری و جاری است.
4. انقراض نسل صاحب حافظه تاریخی
در سرشماری سال 1375 آمارها نشان داد كه فقط 3درصد جامعه ایران بالای 65 سال سن دارند. اینها همان كسانی هستند كه شاهد بلافصل فرازهای تاریخی پیشین بودهاند. این نسل تاریخی ناقل اكنون در حال وداع است. نسل میانسال هم بهطور نسبی دو فراز را لمس كرده و البته حافظه تاریخی نسبی دارد.
5. گسست میان سه نسل (نسل متاخر، نسل میانی و نسل متقدم)
برخلاف گذشته كه خانواده معنا داشت و هم سفرگی محل نقل تاریخ، اكنون پیچیدگیهای واقعی و همچنین گسستهای اندوهبار انسجام محیط خانواده را برهم زده است، در خانوادهها سفره علاوه بر تناول، محلی برای تبادل فرهنگی و بیننسلی بود كه الان آن وضعیت تقریبا درحال حذف از شئون زندگی است؛ البته به غیر از خانواده مكانهای زیستجمعی چون پاتوقها، باشگاهها یا سرگذرها محل تبادل آگاهیها و تجارب تاریخی بود. در این مورد میتوان بهطور ویژه به نقش كیفی قهوهخانهها اشاره كرد كه محل تبادل اخبار، تحلیل و درك و دریافت شرایط ایران و جهان در آنجا به بحث گذاشته میشد و افراد حاضر از منظر ذهنی تجهیز میشدند.
علاوه بر كاهش یا حذف مكانهای زیستجمعی جهت انتقال تجربه، مسئله دیگر شورشی بودن نسل جدید است، این نسل با گذشته خودش به شدت ایدئولوژیك و ارزشی برخورد میكند و كل گذشته فكری و تاریخی را فاقد اعتبار میداند و البته اصلا نمیشناسد. در نتیجه این گسست سه نسل، گسل ویژهای است و باید برای آن فكری كرد وگرنه سرمایهها هدر خواهند رفت.
6. بیمیلی نسل نو به مطالعه
اكنون میانگین شمارگان چاپ اول كتاب در ایران زیر هزار است، قبلا دانشجو و حتی دانشآموزان كتابها را میبلعیدند. از قصههای خوب برای بچههای خوب تا مجموعه داستانهای صمد بهرنگی، البته طبقه متوسط فرهنگی بهطور جدیتر و كیفیتر وقت خود را به مطالعه اختصاص میدادند.
نسل جدید خیلی كتابخوان و مقالهخوان نیست و نهایتا در اینترنت اخبار را جستوجو میكند ولی قبل از انقلاب جوانان و دانشجویان تاریخ عمومی ایران و جهان را به خوبی میشناختند. هم كتاب تاریخ مشروطه كسروی خوانده بودند و هم تاریخ ساخته شدن آمریكا را. ولی نسل نو گویی با مطالعه وداع كرده است و همچنین رغبتی به مطالعه در سطح جامعه نیز دیده نمیشود.
7. نگاه نقطهای به تاریخ
در این دوره نگاه به تاریخ نقطهای است و فقدان نگرش روندی، تحلیل تاریخ را معیوب كرده است. با همه فرازها و جریانات، نقطهای برخورد میشود، میدان دیدی در نگرش تاریخی وجود ندارد و مسیر تاریخ تعقیب نمیشود و با منزلگاههای تاریخی كوتهبینانه برخورد میشود. در حقیقت نگرش پردامنهای وجود ندارد، در مطالعه تاریخ عنصر یكپارچگی حذف شده است و به جای نگرش مواج دارای فراز و نشیب، صرفا نگاه بسته ی نقطهای وجود دارد.
8. غلبه تفسیر كلان بر پژوهش
بحثهای تاریخی بهویژه آنچه در مطبوعات مطرح میشود، كمتر حقایق تاریخی مستند هستند و بیشتر درباره تاریخ احكامی كلی صادر میشود. در احكام كلان تاریخی مستند تاریخی ضعیف است و ترسیم فضا یا تصویری از شرایط به روشنی وجود ندارد و به جای شیوه مواجهه علمی، تحلیلی و پژوهشگرانه، برخوردی از نوع اطلاعات عمومی و غیرتفصیلی صورت میگیرد.
9. چهرهشناسی به جای دورانشناسی
در دوره كنونی چهرهها بهجای دورهها و برشهای تاریخی نشستهاند؛ یعنی شناسایی از نهضت ملی كمتر از خود دكتر مصدق است، شناخت از میرزا كوچك بیشتر از نهضت جنگل است یا عموم تابلوهای حزبی و تشكیلاتی در زیر بیرق اسامی بزرگ گم شدهاند و بهطور كلی چهرهشناسی جای شرایطشناسی و بسترشناسی را گرفته است و تفاسیر و تحلیلها حول محور چهرههاست و عرصهها، بسترها و فضاها نادیده گرفته شدهاند.
10. تبدیل شدن دور باطل و سیكل معیوب به ایدئولوژی دورانی
طیف گستردهای در جامعه ایران وجود دارند كه مجموعه حركتهای 120ساله اخیر را سراسر شكست میدانند و هیچ دستاوردی برای جنبشهای تاریخی قائل نیستند، جایگاه كنونی را همان جایگاه تاریخی عصر مشروطه میدانند و این حس ناكامی فرجامین باعث شده است كه نگاه به تاریخ نیز صرفا خطی باشد؛ یعنی اینكه برداری از مشروطه تاكنون ترسیم میشود و هیچ فراز و نشیبی دیده نمیشود در شرایطی كه جامعه ایران در نسبت با عصر مشروطه ارتفاع گرفته و رشد یافته است.
11. احساس یأس تاریخی
در ایران كنونی حتی روشنفكران دچار یأس تاریخیاند. خروجی این حس یأس تاریخی به یك مهاجرت دوسویه تبدیل شده است؛ یكی مهاجرت به خارج و دیگری مهاجرت به درون و میل به تفرد. این نوع نگاه محصول نگرش جسدوار و بیجان به تاریخ بشر است. از این خوانش تاریخ چیز امیدواركنندهای برنمیتراود.
12. ارتقا شناخت تاریخی در دهه اخیر
در دهه اصلاحات استارت موفقی جهت شناخت تاریخ و عناصر آن زده شد. نشریات، فیلمها و بخشی از رمانها در شناخت دورههای تاریخی نقش مؤثری ایفا كردهاند، رشد خاطرهنویسی، برگزاری مراسم متناسب با مناسبتهای تاریخی بهویژه با میزبانی تمام قد دانشگاه نیز در شناخت از تاریخ بس مفید بود و چهرههایی چون مصدق و بازرگان چهرهشناسی نسبتا كیفی شدند.
13. موسم جمعبندی
نیروهای كیفی تاریخ بعد از شكستها به سمت جمعبندی رخدادها و كنش و واكنشهای گذشته تاریخی میروند. دستاوردها و كاستیها را مییابند و جهت رفع كاستیها میاندیشند و طرح خود را در پس جمعبندی درمیاندازند و این مهمترین بخش از شرایط كنونی جامعه ایران است.
ضرورت وارسی تاریخ
چهار گزاره، از ضرورت و انگیزه بحث بالا منتج میشود كه خوانش تاریخ را بس ضروری و پراهمیت میسازد:
كاراییهای وارسی تاریخ
اكنون به ”چهارچوب موضوعی وارسی“ تاریخی فرازها میپردازیم. طراحی آن بدین صورتبندی نظامیافته است كه ابتدا فضای بینالمللی كندوكاو میشود و بعد به وضعیت ایران پرداخته میشود، البته اصالت با درون است و عنصر بیرون از متن عرض و فرعی محسوب میشود ولی از آنجا كه ما در خلأ زندگی نمیكنیم و ایران نیز بخشی از پیكره جهان است وضعیت جهان و منطقه را هم در هر دوره تاریخی رصد میكنیم و تأثیر و تأثر گفتمانهای مختلف را به شرایط ایران پل میزنیم. سوتیترهای شناخت و بررسی در هر فراز تاریخی به صورت زیر میباشد.
***
بعد از چهارچوب تحلیلی وارسی تاریخ به اصول و اسلوب جمعبندی فرازهای تاریخی میپردازیم. هر واژهای شأنی دارد و جمعبندی به واسطه ”حامله“ بودنش اعتباری اساسی در تحلیل تاریخ دارد.
پیشنیازهای جمعبندی
كه از طریق چارچوب وارسی در مدل بالا پوشش داده میشود. اكنون به ”اصول“ جمعبندی نظر میافكنیم. 4اصل بسیار مهم پایه هر جمعبندی هستند.
1. مبنا و شرط را لحاظ كردن: بدین مفهوم كه مقدمتا برای هر پدیده اجتماعی، تاریخی و سیاسی باید به درون پدیده و كنش و واكنشهای آن رجوع كرد؛ یعنی تحول درونی پدیده مبنا محسوب میشود و آنچه در پیرامون و خارج از پدیده است، شرط و عامل فرعی محسوب میگردد. همان بحث جوهر و عرض ملاصدرا، كه ملاصدرا میگوید جوهر عطف به درون پدیدههاست و عرض مبنایی فرعی است زیرا پایدار نیست در غیر این صورت به دام نگرشهای سطحی میافتیم كه مشروطه كار انگلیسیها بود و انقلاب 57 كار آمریكاییها. در این نگرش تلقیح مصنوعی فرض میگردد و به سیر و سیكل بارداری دوران توجه نمیشود، این نوع برخورد با تاریخ برخوردی كاملا غیرمسئولانه است.
2. روبهجلو بودن: وجه دوم جمعبندی است، اگرچه تاریخ درباره گذشته و امر پیشبینی است ولی هنگام خوانش متن باید چشمانداز روبهجلو در ذهن متصاعد شود و نباید در گذشته سكونت كرد. بسیاری از مدرسان كلاسیك تاریخ در گذشته میمانند. در شرایطی كه شیوه درست این است كه بین دستاوردهای هر دوره و حركتهای آینده بتوان پیوند و ارتباطی برقرار كرد درغیر اینصورت صرفا دانش تاریخی و اجتماعی حجم كمی بیشتری پیدا میكند. نقبی به گذشته جهت درك و دریافت سایه ـ روشنی از شرایط پیشرو و چشماندازی معطوف به دستمایههای تاریخ پیشین است.
3. آینده را ترسیم كردن: این مورد استراتژیكترین وجه از جمعبندی میباشد؛ به این معنی كه نقطهچینی از حوادث تاریخی و نقاط عطف گذشته و اكنون را به هم پیوند میزند. این دید امکان ترسیم سیر تاریخی را به ما نشان میدهد بدین صورت که انسانی كه در ابتدا در غار بوده در مسیر تاریخ تسمهای به گردهاش انداخته و كاروان بشر را تا اكنون پیش آورده است، بشر پیشرفته كنونی روی شانههای نسلهای پیشیناش ایستاده است. در نگاه به گذشته تاریخی بنابر منكوب و مذمت نمودن نسلهای پیشین نیست، بلكه هدف تحلیل تاریخی و كسب دید تاریخی است؛ فهم این موضوع كه ما در نقطه الحاق نقطهچین گذشته و آینده قرار داریم و قرار نیست كه آنچنانكه خداوند نوع انسان را لطیف آفریده است، همانطور لطیف از جهان خارج شود، این سبک بودن با مسئولیتی كه متوجه نوع انسان هست مغایرت بنیادین دارد، البته نقطهچین تاریخ چندسویه و رنگارنگ میباشد، هم نقطهچین كسانی هست كه باری از دوش بشر برداشتهاند و هم نقطه چین كسانی كه بر تاریخ بار شدهاند و نقطهچینهای متنوع دیگر... و بهطور كلی هدف از جمعبندی نیز همین مسئله میباشد كه بتوانیم با آینده نزدیك دست ارتباط بهتری برقرار كنیم.
4. معطوف به عمل بودن: اگر از هر جمعبندی یك خروجی و برآیند معطوف به عمل امروزین منتج نگردد، صرف خوانش تاریخ اعتبار تحلیلی ندارد بلكه اعتباری منقولگونه و روایتی دارد. اگر تحلیل و طبقهبندی دادهها به ذهنها تلنگر نزند و گرهی از مصائب روز را حل نكند كار جمعبندی منظور نمیشود بلكه صرفا یك كنجكاوی تاریخی است.
عناصر جمعبندی
اكنون بعد از اصول چهارگانه جمعبندی به سراغ عناصر آن میرویم. عناصر بهطور طبیعی با اصول جمعبندی درهم تنیده میباشند؛
1. سعی همزمانی ـ فهم دورانی: مسئله بسیار مهمی كه وجود دارد این است كه پژوهشگر تاریخ بتواند با فضای پیشینیان همنفس شود. بهطور مثال اگر كسی بخواهد به قله دماوند صعود كند باید در ایستگاه اول در دامنه ی كوه یك شب بخوابد زیرا اختلاف فشاری بین قله و دامنه كوهپایه وجود دارد اتراق در ایستگاه اول، این هم فضایی را ممكن میسازد؛ برای ایجاد همفضایی و همنفسی با گذشته لازم است كه موارد زیر موردتوجه قرار گیرد:
2. برگیری قاعده از دوران
3. كاربست امروزین استفاده از دستمایههای تاریخی جهت مواجهه با دشوارههای دورانی
پانوشت
بخشی از این مطلب در نشریات داخلی به صورت پراکنده چاپ شده